طراحی چت روم با امکانات بالا فقط و فقط 30 هزار تومن.جهت
سفارش با اید روبه رو در تماس
باشیدnimascriptal@yahoo.com ویا از طریق اس ام اس با شماره روبه
رو در ارتباط باشید09365319512
جهت ورود به سایت هلو طرح روی بنر روبه رو کلیک کنید
با سلام اگر دوست دارید تمام ترفند های چت روم,ترفند های کامپیوتر,ترفند های یاهو و ایمیل رو یاد بگیرید به این ادرس مراجعه کنید.
www.nimaghiyamat.mihanblog.comکلیک کن بدو زود
اس ام اس جدید
گالری عکس های دیدنی
طراحي سال 2012
ویژه خانم های خوش سلیقه
يك ساعت فوق العاده شيك و جديد
و متفاوت که جذابیت را
چندین برابر می کند
بهترین و متفاوت ترین هدیه
را شما بدهید
طراحی چت روم با قیمت کم تنها با 30 هزار تومان چت روم داشته
باشید جهت سفارشبا ایدیمnimascriptal@yahoo.comیا از طریق اس ام اس با
شمارم09365319512در تماس باشید.
راننده :
دیگه دارم کم کم ریپ میزنم مثل ماشینهای تصادفی شدم
اگه همینطوری پیش بره باید برم زیر دست اراقچی
قلبمم به روغن سوزی افتاده پدرعشق بسوزه
معلم ریاضی :
نمیدنم چرا جواب تمام مسائلم بی نهایت میشه
یا بی جواب میمونه هرچی تفریق میکنم جمع میشه
هرچی جمع میکنم کم میشه از ضرب که مپرس آه
مهندس کامپیوتر :
ای آنکه مرا دی سی کرده ای و در وجودم ویروس بلاستر ۲۰۰۳ فرستاده ای
کی دوباره من را ری پیر خواهی کرد ؟ به فریاد گرافیکم برس
دکتر :
چند سالی است که به زخم مریضانم مرحم میگذارم و از چنگال مرگ رهایشان میکنم !
کو طبیبی که به زخمم مرحم گذارد و دلم را آزاد گرداند
ساغی :
مِی میدهم و غم کسان میگیرم
از لطف تو می کجا غمین میبینم
حالا که شدم عاشق ودل در بند است
می را ز شفا بیچاره ترین میبینم
عینک فروش :
اگر روزی بگویم عاشقم بر من نخندید
که شغلم عاشقی دارد فراوان
بسازم بهر هر چشمی من عینک
گرفتارم کند چشمی چه آسان
خانووم… بعد از اين كه هفت هشت دفعه، هي اومدس و رفته س وديده س و نخريدس ، بالاخره، باري آخركه اومدس، يه دفعه ديگه هم پارچه را ديدس، اين دفعه ، كم و بيش پسنديده س و خبري مرگش خريدس.
برده س ، برا اينكه بعدآ آب نرد و كوچیك نشد ، پارچه را شسته س ، بعدش بريده س ، داده س خياط براش دوخته س ، پوشيده اس ، باهاش رفته اس عروسي، توعروسي كلي پزداده س، قر داده س ، رقصيده س ،……..
بعدش رفته س خونه ، كلي توش نيشسته س و غلطيده س وكپيده س .
يه چند روز بعد دلشو زد ه س، رفته س پيرنو
شيكافته س، دوباره شسته س، حالا پس اورده اس !
ميگد از رنگش خوشم نيومدس !!
اين پارچه دون ، حج آقا !
لطفآ پولمو پس بديند…..!
راستي راستي كه خيلي ناكس و نانجيب و پدر سوخته س !!!
این مقاله فقط جنبه طنز و سرگرمی دارد و قصد توهین به شخص خاصی را ندارد.
قبل از ازدواج : خوابیدن تا لنگ ظهر
بعد از ازدواج : بیدار شدن زودتر از خورشید
نتیجه اخلاقی : سحر خیز شدن
قبل از ازدواج : رفتن به سفر بی اجازه
بعد از ازدواج : رفتن به حیاط با اجازه
نتیجه اخلاقی : معتبر شدن
قبل از ازدواج : خوردن بهترین غذاها بی منت
بعد از ازدواج : خوردن غذا های سوخته با منت
نتیجه اخلاقی : تقویت معده
قبل از ازدواج : استراحت مطلق بی جر و بحث
بعد از ازدواج : كار كردن در شرایط سخت
نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن
قبل از ازدواج : دید و بازدید از اماكن تفریحی
بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم
نتیجه اخلاقی : صله رحم
قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و غیره
بعد از ازدواج : آموزش بچه داری و شستن ظرف
نتیجه اخلاقی : همدردی با مردها
قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از پاپا
بعد از ازدواج : دادن كل حقوق به خانوم
نتیجه اخلاقی : مستقل شدن
قبل از ازدواج : ایستادن در صف سینما و استخر
بعد از ازدواج : ایستادن در صف شیر و گوشت
نتیجه اخلاقی : آموزش ایستادگی
قبل از ازدواج : رفتن به سفرهای هفتگی
بعد از ازدواج : در حسرت رفتن به پارك سر كوچه
نتیجه اخلاقی : امنیت كامل.
اگر شما پسري هستيد طالب قرتيبازيهاي دخترانه!، نکات زير را جهت دختر شدن، البته به طور آزمايشي، رعايت کنيد:
ابتدا بايد ريش و سبيل خود را، البته اگر داريد، (ريش و سبيلو ميگم بابا پ نه پ...م!) به سطل خاکروبه بسپاريد. هر چند که با زدن سبيل خود، نميتوانيد درست راه برويد!
اکنون نوبت آن است که تغييراتي چند در سر و صورت خود به وجود آوريد. از جمله ابروها را صفا دهيد! که البته اين نکته امروزه لازم به ذکر نميباشد. زيرا شما معمولا از قبل، اين كار را كردهايد!
حالا به سراغ لوازم آرايشي مادر يا احيانا خواهر خود برويد. سعي کنيد قوطي کرم پودر را روي صورت خود خالي کنيد!
در آخر يک مانتو که از شدت تنگي به کيسهي مارگيري شباهت دارد به تن کنيد. هر چه تنگتر، اندام ضايع شما زيباتر!
روسري ترجيحا تيتيش خود را سر کنيد و آماده خروج از خانه شويد.
کفش پاشنه بلند در اينجا نقش مهمي ايفا ميکند. هر چند که شما با پوشيدن يک کفش پاشنهدار مثل شترمرغ راه خواهيد رفت!
حالا شما در خيابان هستيد!
هنگام راه رفتن سعي کنيد به کل بدن خود پيچ و تاب بدهيد! بهتر است براي بهتر قر دادن، مدام آهنگ بابا کرم را با خود زمزمه کنيد!
و نکته بسيار بسيار مهم «عشوه شتري» است! شما بايد سعي کنيد براي کل ملت که در خيابان هستند پشت چشم نازک کنيد!
اگر کسي احيانا از شما ساعت پرسيد، صداي دورگه و ناهنجار خود را کش دار کنيد:
ببخشيد خانوم، ساعت چنده؟
اييييييييييش! دو و ربــــــــــع! واااااه!
شما هنگامي که در خيابان راه ميرويد لغات عاشقانه بسياري را ميشنويد و مسلما حال ميکنيد!
به منظور جلوگيري از حال کردن بسيار شما با دختر شدن، از ادامه اين آموزش معذورم...
دانایی را پرسیدند:
چیست محبوب ترین عدد در اینترنت ؟
فرمود: 18+
چرا که وقتی خلایق آن را بینند،
بی اختیار عنان از کف دهند
و چشم ها را گشاد گردانند
و آب از دهانشان چکه نماید
و دست هایشان همی لرزد
و در صورتی که لازم باشد از مرزها گذر کنند
و در آخر نیز یا دست از پا درازتر باشند
و یا احساس دست از پا درازتری نمایند
و من همچنان در عجبم از راز این عدد!!!
برای خوشحال كردن یك زن...
یك مرد فقط نیاز دارد كه این موارد باشد :
یك دوست
یك همدم
یك عاشق
یك برادر
یك پدر
یك استاد
یك سرآشپز
یك الكتریسین
یك نجار
یك لوله كش
یك مكانیك
یك متخصص چیدمان داخلی منزل
یك متخصص مد
یك روانشناس
یك دافع آفات
یك روانپزشك
یك شفا دهنده
یك شنونده خوب
یك سازمان دهنده
یك پدر خوب
خیلی تمیز
دلسوز
ورزشكار
گرم
مواظب
شجاع
باهوش
بانمك
خلاق
مهربان
قوی
فهمیده
بردبار
محتاط
بلند همت
با استعداد
پر جرأت
مصمم
صادق
قابل اعتماد
پر حرارت
بدون فراموش كردن :
تعریف كردن مرتب از او
عشق ورزیدن به خرید
درستكار بودن
بسیار پولدار بودن
تنش ایجاد نكردن برای او
نگاه نكردن به بقیه دختران
و در همان حال، شما باید :
توجه زیادی به او بكنید، و انتظار كمتری برای خود داشته باشید
زمان زیادی به او بدهید، مخصوصاً زمان برای خودش
اجازه رفتن به مكانهای زیادی را به او بدهید، هیچگاه نگران نباشید او كجا می رود.
بسیار مهم است :
هیچگاه فراموش نكنید :
* سالروز تولد
* سالروز ازدواج
* قرارهایی كه او می گذارد
چگونه یك مرد را خوشحال كنیم :
تنهاش بذارید!
کـــره ای گــفــت بــــــــــه بابای خرش **** پــــدر از هـــمـــه جــا بـی خبرش
وقـــت آن اســــت بـــــرای پســرت **** ایـــــن الاغ نـــــــرّه ی کــــره خــرت
مــاده ای خـــــــــــــــوشگـل و زیـبا گیری **** تـــو کــه هر روز به صحرا میری
وقـــت آن اســت کـه زن دار شـوم **** ورنـــه از بـــی زنــــــــــی بــیمار شوم
پـــدرش گــفــت کــه ای کـــــره خَرَم **** ای عــزیـــز دل بـــابــــا ، پــســرم
تـــو کـــه در چــنــتــه نداری آهی **** نـــه طــویـــــــــلــه ، نه جُلی نه کاهی
تـــو کـــه جــز خـوردن مال پــــــــــــدرت **** پـــــــدر نـــــــرهّ خـــــر دربــــدرت
هـــیـــچ کـــار دگــری نیست تورا **** یک جو از عقـــــــــــــ به سر نیست تورا
به چه جرأت تو زمــــن زن طـلــبی **** بـــاورم نـیــست کـــه ایـنقدر جَلبَـــــی
بـــایـــد اول تـــو بــگـیـری کاری **** بــهـــر مــــردم بــبــــــــــــــری تــو باری
بعـد از آن یک دو تا پالان بخـری **** بـهــر آن کُــرّه خـــوشگـــــــــــــــل بـبـری
یک طــویــلـه بکنی رهن و اجار **** تــا کــه راضـــــی شــود از تو آن یـــــــــــار
بـعــد بـایــد بـخری رخت عــــــــروس **** بـهـر آن مـاده خــر خـوب و مـــــلوس
جُــــــلـی از جــنـــس کــتـــان اعلا **** روی جُـــل نـقــــــــــش و نـگـاری زیـبـا
بــعـــد بـــایـــد بـــکـــنی گلــــــــــکاری **** بــهــر مــاشـیـن عروس یـک گاری
وقــتی ایـــنـهــــــــــا بـــشـــود آمــاده **** بــعـــد از ایـــن زنـــدگــیـــّت آغـازه
می بــری مـــاده خــرت را حجـــــــله **** بــا تـــأنــی نَه کــه بـــا ایـــن عـجـله
بــشـنــو ایــن پــنـــــــــد ز بابای خرت **** پــــــدر بـــــا ادب و بــــا هــــنـــرت
تــا کـــه اســبــاب مــهــیـــــــــــا نشود **** موسم عــقـــــــد تــو بــر پا نشود
پــس از امــروز بــرو بر سرِ کار **** تــا نـــهـــنـــد آدمـــیـــان پــشتت بــــــــــــار
پسرها و سوسک
چرا؟؟؟؟؟
میگم خدمتتون
1.دقت کردین بعضی سوووسکااا گیر میدن بهت هرچی با دمپایی میزنی تو سرشون بیشتر میان طرفت!!!!
2.دیدین سوسک ها چقدر سگ جونن لهشون میکنی ولی هنوز شاخکاشونو تکون میدن
خووووووووب تا اینجا فک کنم منظورمو گرفته باشین!!!!
خوب میریم سراغ بقیه ی شباهت ها
3.مدل مووووووووو های پسرااااااا (با وجود تنها 2 تار مو!!! همونو با کلی چسب و تافت و ... سیخ می کنن)
4.سوووسک موجود چندشیه (مثل پسر ها که خیلی چندشن)
5.سوسکااا رو هیچکی دوست نداره (البته من به استثنا ها کاری ندارم کلی گفتم)دقیقا مثه پسر هاااااااا
6.سوسک تنها حشره ایه که خوشگلش پیدا نمیشه!!! مثل پسر که نسل خوشگلاش منقرض شده!!!
7.میگن سوسکااا خیلی پیچیدن و محققا هنوز از زندگیشون سر در نیاوردن درست مثل پسر جماعت که هیچ وقت نمیفهمی پشته ای قیافه یه زشتش چیه!!!!بس که موزیییییییییی ان
خوب فکر کنم به اندازه ی کافی دلیل اوردم واسه اینکه شما دختران محترم شباهت زیااااااااااد بین این دو موجودو بفهمین پس الان میشه به یه نکته اشاره کرد
واسه من سواله
که چرا دخترا با دیدن سوسک جیییییییغ میزنن و در میرن
ولی با دیدن یه پسر.....
نه واقعا خیلی واسم جالبه !!!!؟؟؟؟
یه سوال دیگه
چرا پسر ها با وجود این همه شباهت سوسک های بیچاررو میکشن (خیلی راحت)
آقا پسر های محترم !!!!
این مقاله فقط جنبه طنز و سرگرمی دارد.
این که می گویند در ازدواج، تقدیر نقش اصلی را دارد واقدامات شما، تا قسمت نباشد، به جایی نخواهد رسید، کاملا درست است.
فرض کنید مریم بخواهد برای بازکردن بختش، خود وارد عمل شود.او تصمیم می گیرد به سراغ دوستان متاهلش رفته وازآنها بپرسد چطور شد که ازدواج کردند، آن گاه همان اقدامات را به عمل بیاورد. چه اتفاقی خواهد افتاد؟!
مریم: شهرزاد جان! چه شد که با محمد ازدواج کردی؟
شهرزاد: خوب … می دانی که محمد همکارم بود… راستش من از او خوشم می آمد و سعی کردم با محبت و توجه، نظرش را جلب کنم…
{ مریم به پسر موردعلاقه اش در محل کار: پنجره را ببندید، خدای ناکرده سرما می خورید!
همکار : اصلا دوست دارم سرما بخورم تا دوست دخترم بیشتر نازم را بکشد. به شما ربطی دارد؟! (زیر لب) دخترهای این دوره و زمانه چقدر پر رو شده اند! }
*************
مریم :شهره جان! تو چطور با همسرت آشنا شدی؟
شهره :آشنایی ما از یک دعوا شروع شد. او توی کارم دخالت کرد و من ناراحت شدم، با هم بحث تندی کردیم و…!
{ همکار مجرد مریم: خانم، به نظر من نباید این کار را این طور انجام می دادید…
مریم: به شما چه ربطی دارد؟ خجالت نمی کشید توی کار من دخالت می کنید؟!
همکارمجرد مریم: اصلا به درک! مرا بگو که خواستم کمکتان کنم! همین کارها را کرده اید که تا این سن مجرد مانده اید دیگر!! }
*************
مریم : آزیتا، تو با عشق ازدواج کردی؟
آزیتا:نه. من آن موقع فکر کنکور و دانشگاه بودم! مادرم اصرارداشت ازدواج کنم.
{ مادرمریم: فلانی غلط کرده بیاید خواستگاری تو!او لیاقت پاک کردن کفش های تو را هم ندارد!!(این قسمت، واقعی است! )
*************
مریم : فرشته تو کجا با همسرت آشنا شدی؟
فرشته: کنار دریا… من و او با کمی فاصله ازهم نشسته بودیم.او ازمن پرسید چرا تنها آمده ام شمال. من هم به شوخی گفتم آمده ام شمال، شاید از تنهایی در بیایم!
کنار دریا:
پسر جوان: شما تنها هستید؟
مریم: در حال حاضر بله…
پسر: آهان… همراهتان رفته چیزی بخرد؟
مریم : نه… من همراه ندارم!
پسر: پس چه همراه بی ذوقی دارید! توی هتل مانده؟!( بابا آی کیو!)
مریم: نه… من کلا تنها آمده ام…
پسر: واقعا نامزدتان اجازه داده شما تنهایی بیایید لب ساحل؟!( ای خدااااا!)
مریم : من اصلا نامزد ندارم، تنها آمده ام شاید اینجا از تنهایی در بیایم!
پسر: چه جالب! چون من وهمسرم برعکس شما آمده ایم اینجا تا با یک خاطره خوب و به طور توافقی از همدیگر جدا بشویم!
*************
مریم : غزاله تو کجا با فرهاد آشنا شدی؟
غزاله: توی یک میهمانی. فرهاد همان جا عاشقم شد و ازمن خواستگاری کرد!
در یک میهمانی:
پسر: مریم ! آن دختری را که گوشه سالن نشسته می شناسی؟ می شود خواهش کنم از طرف من از او خواستگاری کنی؟!
*************
مریم :ترانه تو چطور با رضا آشنا شدی؟
ترانه: رضا ازمن تقاضای دوستی کرد. قبول نکردم.اوهم شیفته نجابتم شد وآمد خواستگاری!
پسر: امکان دارد افتخار دوستی با شما را داشته باشم؟
مریم : نه خیر، من اهل این جور دوستی ها نیستم.
پسر:عجب امل عقب افتاده ای هستی.الان دیگراین افه خرکی ها(!) خریدار ندارد.لابد هنوز هم دختری! برو بابا… من دنبال موردی می گردم که open باشد!
(واقعیت تاسف انگیزی که این روزها کمابیش مشاهده می شود)
*************
مریم: حمیرا تو واقعا اینترنتی ازدواج کردی؟
حمیرا: خوب بله…اوایل محلش نمی گذاشتم، اصلا دوستی های اینترنتی را مسخره می کردم… ولی آن قدر گیر داد تا راضی شدم!
پسر:asl plz !
مریم: من به دوستی اینترنتی اعتقاد ندارم.
پسر: bye !!
زن بودن در جامعه ؟ فرهنگ
مسافر کناري مدام خودش را رويم مي اندازد ، دستش را در جيبش مي کند و در مي آورد ، من به شيشه چسبيده ام اما هر قدر جمع تر مي شوم او گشادتر مي شود .. موقع پياده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد مي کنند ….
*(تقصير خودم بود بايد جلو مي نشستم ..!!!)
مسافر صندلي پشت زانوهايش را در ستون فقراتم فرو مي کند ، يادم هست موقع سوار شدن قد چنداني هم نداشت ، بايد با يک چيزي محکم بکوبم توي سرش ، چيزي دم دستم نيست احتمالا فکر کرده خوشم آمده که حالا دستش را از کنار صندلي به سمت من مي آورد….
*(تقصير خودم بود بايد با اتوبوس مي آمدم ..!!! )
اتوبوس پر است ايستاده ام و دستم روي ميله هاست ، اتوبوس زياد هم شلوغ نيست و چشمان او هم نابينا به نظر نمي رسد ولي دستش را درست در 10 سانت از 100 سانت ميله اي که من دستم را گذاشته ام مي گذارد .. با خودم مي گويم ” چه تصادفي ” و دستم را جابه جا مي کنم … اما تصادف مدام در طول ميله اتفاق مي افتد …..
*(تقصير خودم است بايد اين دو قدم راه را پياده مي آمدم …!! )
پياده رو آنقدر ها هم باريک نيست اما دوست دارد از منتها عليه سمت من عبور کند ، به اندازه 8 نفر کنارش جا هست ولي با هم برخورد خواهيم کرد … کسي که بايد جايش عوض کند ، بايستد ، جا خالي بدهد ، راه بدهد و … من هستم …
*(تقصير خودم است بايد با آژانس مي آمدم …!!! )
راننده آژانس مدام از آينه نگام مي کند و لبخند مي زند … سرم را بايد تا انتهاي مسير به زاويه 180 درجه به سمت شيشه بگيرم .. مدام حرف ميزند و از توي آينه منتظر جواب است ..خودم را به نشنيدن مي زنم … موقع پياده شدن بس که گردنم را چرخانده ام ديگر صاف نمي شود … چشمانش به نظر سالم مي آيد اما بقيه پول را که مي خواهد بدهد به جاي اينکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع مي کند … البته من بايد حواسم مي بود و دستم را با دستش تنظيم مي کردم ….
*(تقصير خودم است بايد با ماشين شخصي مي آمدم …!!! )
راننده پشتي تا مي بيند خانم هستم دستش را روي بوق مي گذارد… راه مي دهم … نزديک شيشه ماشين مي ايستد نيشش باز است و دندانهاي زردش از لبان سياهش بيرون زده است … “خانم ماشين لباسشوئي نيست ها “…. مسافرهاي توي ماشين همه نيششان باز مي شود … تا برسم هزار بار هزار تا حرف جديد مي شنوم …و مدام بايد مواظب ماشين هايي که فرمانهايشان را به سمت من مي چرخانند باشم …موقع رسيدن خسته هستم .. اعصابم به کلي به هم ريخته است
*(تقصير خودم است زن جماعت را چه به بيرون رفتن !!!)
انشا یک بچه دبستانی در مورد ازدواج (اوج خنده)
پدرم همیشه میگوید:
"این خارجیها که الکی خارجی نشدهاند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان دادهاند"
البته من هم میخواهم درسم رابخوانم؛ پیشرفت کنم؛ سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم. ایران با خارج خیلی فرغ دارد. خارج خیلی بزرگتر است. من خیلی چیزها راجب به خارج میدانم.
تازه دایی دختر عمهی پسر همسایهمان در آمریکا زندگی میکند. برای همین هم پسر همسایهمان آمریکا را مثل کف دستش میشناسد. او میگوید: "در خارج آدمهای قوی کشور را اداره میکنند"
مثلن همین "آرنولد" که رعیس کالیفرنیا شده است
ما خودمان در یک فیلم دیدیم که چطوری یک نفره زد چند نفر را لت و پار کرد و بعد... البته آن قسمتهای بیتربیتی فیلم را ندیدیم اما دیدیم که چقدر زورش زیاد است، بازو دارد این هوا. اما در ایران هر آدم لاغر مردنی را می گذارند مدیر بشود. خارجیها خیلی پر زور هستند و همهشان بادی میل دینگ کار میکنند. همین برجهایی که دارند نشان میدهد که کارگرهایشان چقدر قوی هستند و آجر را تا کجا پرت کردهاند.
ما اصلن ماهواره نداریم.
اگر هم داشته باشیم؛ فقط برنامههای علمی آن را نگاه میکنیم. تازه من کانالهای ناجورش را قلف کردهام تا والدینم خدای نکرده از راه به در نشوند. این آمریکاییها بر خلاف ما آدمهای خیلی مهربانی هستند و دائم همدیگر را بقل میکنند و بوس میکنند. اما در فیلمهای ایرانی حتا زن و شوهرها با سه متر فاصله کنار هم مینشینند. همین کارها باعث شده که آمار تلاغ روز به روز بالاتر بشود.
در اینجا اصلن استعداد ما کفش نمیشود و نخبههای علمی کشور مجبور میشوند فرار مغزها کنند. اما در خارج کفش میشوند.
مثلاً این "بیل گیتس" با اینکه اسم کوچکش نشان میدهد که از یک خانوادهی کارگری بوده، اما تا میفهمند که نخبه است به او خیلی بودجه میدهند و او هم برق را اختراع میکند. پسر همسایهمان میگوید اگر او آن موقع برق را اختراع نکرده بود؛ شاید ما الان مجبور بودیم شبها توی تاریکی تلویزیون تماشا کنیم.
از نظر فرهنگی ما ایرانیها خیلی بیجمبه هستیم. ما خیلی تمبل و تنپرور هستیم و حتی هفتهای یک روز را هم کلاً تعطیل کردهایم. شاید شما ندانید اما من خودم دیشب از پسر همسایهمان شنیدم که در خارج جمعهها تعطیل نیست. وقتی شنیدم نزدیک بود از تعجب شاخدار شوم. اما حرفهای پسر همسایهمان از بی بی سی هم مهمتر است.
ما ایرانیها ضاتن آی کیون پایینی داریم. مثلن پدرم همیشه به من میگوید "تو به خر گفتهای زکی". ولی خارجیها تیز هوشان هستند. پسر همسایهمان میگفت در آمریکا همه بلدند انگلیسی صحبت کنند، حتا بچه کوچولوها هم انگلیسی بلدند. ولی اینجا متعسفانه مردم کلی کلاس زبان میروند و آخرش هم بلد نیستند یک جملهی ساده مثل I lav u بنویسند. واقعن جای تعسف دارد.
این بود انشای من